ریشه های جنتیکی و عقلانی حقوق بشر
نویسنده: داکتر ادیپ یوکسل
برگردان: محمد فهیم نعیمی
چرا من باید مواظب حال دگر انسانها باشم، و یا اینکه چرا شما مواظب حال دگران هستید؟
من مواظب حال دگر انسانها بخاطر منافع خود هستم، شما نیز باید چنین باشید. اگر شما مواظب حال من نیستید، من نیز مواظب شما نخواهم بود، در این صورت شما یک خطر موجود و بالقوه برای من هستید. بناً اگر شما مواظب دگر انسانها نیستید و یا شما از جانب آنها مواظبت نمیشوید، پس برای یک جنگ وحشتناک آمادگی بگیرید. در این حالت به احتمال غالب شما همانند اسلاف ابتدایی تان بازنده خواهید بود.
بند بالا خلاصه تئوری من در باره حقوق بشر است. قبل از اینکه توضیح بدهم که "حقوق بشر" چه معنایی نزد ما دارد، باید به این پرسش پاسخ بدهم که چرا ما مواظب حال سایر انسانها هستیم، خصوصاً آنهای که بسیار دورتر از ما زندگی میکنند؟ پاسخ ساده است: "تکامل و تجربه بشری".
ما نسل آنعده از انسانهای هستیم که باقی ماندند. نیاکان ما نسبت به نسلهای دیگری که منقرض شدند، عاقل تر بودند. از اینرو آنها توانستند بشکل مؤثرتر طبیعت را مورد استفاده قرارداده و با هم یکجا در برابر دشمنان شان، حیوانات و یا سایر انسانها، در گروه های بهتر تنظیم شده، قرار بگیرند. آنهایی که قبل از انسانهای اندیشه ورز (Homo sapiens) میزیستند، مواظب یکدیگر نبودند و نتوانستند جمعیتها یا قبیله های قدرتمند و بزرگی را شکل بدهند. بناً در نتیجه، جنگ را باختند و فرصت کمتری برای تولید مثل و تکثر پیدا کردند. اما آنهایی که نیازمندیهای فردی خود را با ضرورتِ داشتند یک گروه، همآهنگ کردند، قبیله ها یا ملت های قدرتمندی را شکل دادند. آنها باقی ماندند. آنها نه تنها بر یکدیگر مهربان بودند، بلکه جنگجویان خوبی نیز بودند. آنها هوشیارتر بودند و میتوانستند ستراتیژیهای بهتر جنگی را سازماندهی کنند. آنها همچنان حافظه بهتر و توانایی های آموزشی بیشتری داشتند. آنها به عبارت دیگر، انسب بودند.
بقای جنتیکی و پیشرفت ذهن انسانی و همچنان درسهای آموخته شده از ناکامیها، انسانهای اندیشه ورز (Homo sapiens) امروزین و ملت های امروزین را شکل داد، که از لحاظ جنتیکی و فرهنگی (از طریق درسهای تأریخی) مستعد شکل دادن مؤثرترین جوامع هستند. کارایی یک جامعه بستگی به خوشنودی افراد و کمک و همکاری شان به جامعه دارد. زیرا ارزش جمعی داد و گرفت بین اعضای یک جامعه، مؤثریت و دوام یک جامعه را تعیین میکند.
جامعۀ متشکل از اعضای که پروای همدیگر را ندارند، جامعۀ متشکل از گروه های متخاصمی که بر یکدیگر ظلم میکنند، متحمل بدترین مصیبت یعنی تناقض ریاضیکی است. از لحاظ قواعد بیولوژیکی انسانها نمیتوانند با این تناقض زنده بمانند. بی علاقگی و اصطحکاک میان اعضا، در تضاد با طبیعت واقعی جامعه است و در نهایت اجتماع را به واحدهای کوچک و "اتومیک" کاهش خواهد داد.
من به این باور هستم که انسانها "افزایندگانِ خرمندِ سودمندی، برمبنای منفعت- خودی " هستند. این دلیل اصلی است برای اینکه ما در رأس زنجیره غذایی قرار داریم. طبیعت حیوانیِ "منفعت – خودی" بصورت "معقول" تعلیم و رشد داده شده و انسانهای خردمند را مجبور ساخته است تا با هم همکاری کنند و سودمندی را به حد اکثر برسانند. انسانهای خردمند از طریق هزارها سال تجربه و خطا، دریافتند که سودمندی مطلوب زمانی دست یافتنی است که هر یکی از افراد آرزوها و اهداف خود را در همآهنگی ظریفی با آرزوها و اهداف سایر افراد دنبال کند.
به همین منوال آزادی بیان نیز میتواند مطرح گردد.
به عنوان موجودات خردمند، آموخته ایم که تنها بیان یک نظریه یا عقیده، منفعت عمومی را متضرر نمیکند. بلکه بر عکس، به هر اندازۀ که مردم برای بیان نظریات شان آزادی داشته باشند، به همان اندازه در میزان تشویش و تنشِ انباشته شده و منفی در جامعه کاهش به عمل خواهد آمد. آموخته ایم که گاهی، نظریات مختلف، به شمول آنعده از نظریاتی که در بسیاری زمانها از شهرت کافی برخوردار نبودند، میتوانند راه حالهای را برای بعضی مشکلات بدست دهند. با پرداخت قیمت هنگفتی آموخته ایم، که جلوگیری از بیان مفکوره ها، جامعه بستۀ را میسازد که در آن فساد، ظلم، تحریف و ناکارآیی حکمرانی میکند. آموخته ایم که مفکوره های مفید در جایی جوانه میزنند که در آن آزادی بیان وجود داشته باشد. ما میدانیم که زمانی از مزایایی ابتکارات تکنولوژیکی برخوردار شده میتوانیم که تعداد بیشتری از افرادی دارای افکار خلاق داشته باشیم. همچنان ما به تدریج آموخته ایم، که خود کشی ملی خواهد بود، اگر از تکنالوژی بر ضد سایر ملت های استفاده کنیم.
آموخته ایم که یک شرکت با در نظرداشت محدودیت های خاصی میتواند کارمندان خود را بکار بگمارد. هر گونه استثمار سبب کاهش فعالیت های تولیدی، نارضایتی و حتا سرکشی کارمندان خواهد شد و در دراز مدت منافع کارفرما را متضرر خواهد ساخت. بناً کارفرما و کارگر، هر دو با استفاده از "شعور" خود آموخته اند، فضایکه در آن پروای همدیگر را داشته باشند، به نفع هر دوی شان است.
عیناً "حق حیات" و "حق محرمیت" نیز میباشد. این حقوق مطلق نیستند، بلکه مبتنی بر منافع انسانها در زندگی مشترکشان در یک شهرک یا شهر، یا دولت و یا هم بر روی زمین است. در واقع، با افزایش دراماتیک نفوس انسانی، انسانها مجبور به زندگی باهمی شدند. بناً ایجاد موازنه میان نیازمندیهای انفرادی و ضروریات یک جامعه فعال، هنر است. آنهایی که استاد این هنر هستند، پیشرفت خواهند کرد و در نهایت باقی خواهند ماند. یک قرن بعدتر از امروز، باور دارم و امیدوار هستم که زمین توسط جوامع صلح آمیز و دادگر اشغال شده باشد؛ توسط آنهایی که بهترین راهکارهای موازنه (میان منافع شخصی و جمعی) را دریافته باشند. پیروزی آزادی و رعایت حقوق بشر در صحنه داخلی، ملت ها را امیدوار میسازد تا برای سایر جوامع نیز عین ستاندردها را آرزو کنند.
آزادی منفی، یا به عبارت دیگر آزادیهای ابتدایی که مطابق آن افراد، صرف از بندها و زنجیرهای اجتماعی رهایی میابند، خیلی ساده و قابل پذیرش است. اما آزادی مثبت مانند حق تعلیم و حق مسکن، از لحاظ منابع برای ما یک مقدار مشکل ساز استند. ما " افزایندگانِ خرمندِ سودمندی، برمبنای منفعت- خودی" به تجارب تأریخی و بحث های بیشتری نیاز داریم تا بدانیم که حد اقل استفادۀ هر یکی از افراد از منابع حیاتی، به نفع هر یکی از ما نیز است.
بگونه مثال، افزایش دایمیِ تعداد زندانیان (در حال حاضر 1.6 میلیون) و مصارف شان برای جامعه امریکا، یک روز برای پالیسی سازان این کشور خواهد آموخت تا بجایی افزایش محابس، راهکارهای پیشگری کننده را در پیش بگیرند. من خیلی خوش بین هستم در مورد اینکه کشورهای که نظامهای دموکراتیک تأسیس کرده اند، در قرن بعدی، پیمان بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را تطبیق خواهند کرد. اما آنعده از کشورهای که هنوز در برابر تطبیق حقوق مدنی و سیاسی مقاومت میکنند، منقرض خواهند شد. خواه به علت مشکلات داخلی و یا هم در نتیجه فشارهای بیرونی توسط آنعده از کشورهای که شایستگیِ شأن انسانی و حقوق انفرادی را دریافته اند. چنین به نظر میرسد که جهان بر گرد دو اصل طلایی خواهد چرخید، "با دگران طوری پیش آمد کن، که با تو میشود و گاه گاهی نیز از خودت بخشندگی نشان بده."