منبع: فارین پالیسی
نویسنده: سلیم ح. علی
25 فبروری 2011
برگردان: محمد فهیم نعیمی

پالیسی سازان امریکایی در واشنگدتن هنوز در برنامه های بحث پیرامون ستراتیژی امریکا در افغانستان از حضور قدرتمند طالبان خشمگین هستند. اما دلایل حمایت از طالبان بسیار زیاد پیچیده نیست. هر چند مبارزه بر ضد طالبان نیازمند تغییر بنیادین در ستراتیژی نظامی و سیاسی غرب میباشد.

واقعیت این است که طالبان و سایر عناصر اسلامیست در مناطق قبیله نشین پشتون میان پاکستان و افغانستان از  شهرت زیاد برخوردار هستند. مردمان این مناطق همیشه بنیادگرایی اسلامی را ترجیح داده اند. حتا اگر به عقب برگردیم در دهه 1930 میلادی عَلَم مبارزه وزیرستان بر ضد انگلیس به رنگ سرخ بود و بر آن الله اکبر نوشته شده بود.

هرچند غرب و متحدان آن در پاکستان و افغانستان از تهدید ایجاد دومین جمهوری اسلامی ترسیده اند، اما راهی برای کاهش این تهدید وجود دارد. آنهم ایجاد منطقه نیمه خود مختار اسلامی است تا بتوانند قوانین سختگیرانه خود را در آن تجربه نمایند – در صورتیکه مردم خواهان آن هستند. چنانچه تأسیس پاکستان سبب هجرت مسلمانان گردید، عناصر بنیادگرای هر دو کشور (پاکستان و افغانستان)، آنهایی که علاقمند ایجاد امارت اسلامی هستند، میتوانند برای هجرت به این کشور تازه تأسیس مسافرت کنند.

البته شرایط این جدایی باید با احتیاط کامل مورد بحث قرار بگیرد، برای اینکه اسلامگرایان افراطی مانند طالبان از گرایشات سنتی توسعه طلبانه برخوردار هستند. در این حالت آنها نیاز خواهند داشت تا تروریزم بین المللی را رد کنند و به کشورهای همسایه اطمینان دهند که در قلمرو آنها مداخله نخواهند کرد. تحت این شرایط کشور جدید میتواند روابط اقتصادی خود را با تمام منطقه حفظ نماید.

همچنانیکه واشنگتن حمایت مصریان از اخوان المسلمین را تأیید میکند، غرب نیز باید حمایت مردم از طالبان را نادیده نگیرد. اگر همه پرسی کاملی در افغانستان راه اندازی میشد – چیزیکه طالبان میگویند از آن حمایت خواهند کرد – امکان این وجود دارد که در بخش های از وزیرستان و شرق افغانستان اکثریت از عامه مردم قوانین طالبان را بپذیرند.

به علت رشد نفوس و دیدگاههای سختگیرانه اسلامی تعداد در حال افزایش پاکستانیها و افغانها متمایل به انتخاب نسخه سختگیرانه قوانین  شرعی هستند. در ایالت خیبر پشتونخواه پاکستان در انتخابات قبلی اسلامگرایان به سادگی به قدرت سیاسی دست یافتند. در همه پرسی که در سپتامبر 2010 از جانب بنیاد امریکای جدید در وزیرستان راه اندازی شده بود، آشکار ساخت که نه تنها 87 در صد از مردم منطقه با حضور نیروهای نظامی غربی مخالف هستند، بلکه آنعده از احزابی که جنبه اسلامی دارند از قبیل تحریک انصاف پاکستان، جماعت اسلامی، جماعت علمای اسلام، تقریباَ نیمه از آرا را در انتخاب آزاد از آن خود خواهند کرد.

ایالات متحده امریکا و ناتو نباید مفکوره دادن فرصت حکومتداری را به طالبان و حامیان شان از دست بدهد. قابل انکار نیست که دیدگاه های وحشیانه و شدید اسلامگرایان در عرصه عدالت در برابر مفکوره های مدرن جهان غرب و منطقه بیگانه است. بر خلاف حزب اخوان المسلمین، طالبان علاقه ندارند تا نظام دموکراتیک در افغانستان را تأیید کنند. آنها در آرزوی ایجاد یک حکومت دینی هستند؛ جایی که اندیشه های دینی حاکم بر سرنوشت مردم خواهد بود. با این وجود دادن فرصت به یک حکومت نیمه مختار اسلامی در منطقه به اسلامگرایان فرصت خواهد داد تا نظریه سیاسی خود را به تجربه بگیرند.

در درون ساختارهای محافظه کارانه پاکستان حضور رسوم و عادات طالبانی وجود دارد؛ آنها (طالبان) معتقد هستند که عدالت اسلامی سبب کاهش جرایم و ایجاد نظم در میان پیشگامان جامعه گردیده است. عین مسأله با محافظه کاران افغانی نیز صدق میکند؛ اینها صرف نظر از مجازات های وحشیانه طالبان از صداقت آنها سخن میزنند. اجازه دادن به یک حکومت نیمه مختار اسلامی این باورها را به منصه تجربه خواهد گذاشت. اگر غرب به طالبان اجازه داد که مسؤولیت حکومتی را که ادعا برتری آنرا دارند بگیرند، دگر فعالیت های خرابکاران خود را به دلیل اینکه در جنگ هستند، توجیه کرده نخواهند توانست. دگر نخواهند توانست از طریق قاچاق مواد مخدر پول بدست آورند – در حال حاضر طالبان زراعت تریاک را به عنوان راهکار جنگی تشویق میکنند و تقریباً 400 میلیون دالر سالانه از طریق آن بدست میاروند – این بخاطریکه در زمان زمامداری شان به دلیل تقوا و پرهیزگاری کشت خشخاش را ممنوع اعلام کرده بودند. و زمانیکه مسؤولیت اقتصادی خود را بدست گرفتند به سیستم گسترده تر آموزشی در برابر مدرسه های کوچک و ناچیز شان نیاز احساس خواهند کرد—مؤسسات مذهبی شان با ساختارهای موجود توانایی تربیه دکتوران و یا متخصصین سایر عرصه های را برای یک جامعه در عصر حاضر نخواهند داشت.

در واقع زمانیکه طالبان مسؤولیت طرح قوانین و انکشاف جامعه یی را که بدان افتخار میکنند به عهده بگیرند، به احتمال قوی آنها بسیاری مسایل مربوط به پالیسی های بین المللی را خواهند پذیرفت. (کافیست یکبار به عقب برگردیم در سال 1997 زمانیکه حکومت برهبری طالبان در افغانستان گروهی را برای مذاکره با دشمن آشکار خود بمنظور بحث پیرامون پایپ لاین به ایالات متحده امریکا فرستاد.) در واقع بسیار ساده است که تصور کنیم اگر طالبان یکبار مسؤولیت حکومت را بدست آورند به صورت طبیعی اصلاح خواهند شد و حد اقل برای دفاع از نابودی خود در چوکات حکومت اسلامی یک تعداد معیارهای حقوق بشری را خواهند پذیرفت. آنها از جانب ارگان های بین المللی مانند سازمان کنفرانس اسلامی کمک خواهند شد تا مفهوم از تروریزم دولتی را که سبب شرمساری شریعت اسلامی میگردد بپذیرند.

اکثریت خاموش مردم افغانستان و پاکستان که از جانب اسلامگرایان مرعوب شده اند نیز  از زندگی در تحت نظام بنیادگرایان رهایی خواهند یافت. طرفداران طالبان به سادگی به حکومت خود شان رجعت داده خواهند شد و سایر مناطق را برای رشد تفسیر مدرن از اسلام رها خواهند کرد. همچنان آنهایی که طرفدار حکومت اسلامی مدرن هستند به جهت دیگر مسافرت خواهند کرد.

این نظریه شاید دور از واقعیت به نظر بیاید، اما در حقیقت نمونۀ از یک چنین راه حل موجود است. جهان شاهد راه اندازی ریفراندوم برای تجزیه کشور در سودان برای پایان بخشیدن به جنگ بود؛ یک دهه قبل تیمور شرقی توسط جامعه بین المللی به دو دسته تقسیم گردید. در هر دو قضیه مذهب به عنوان تفاوت وفق ناپذیر برای مردم مطرح بود، چنانچه امروز عین مساله برای افغانستان و پاکستان مطرح است. (در همه موارد، اسلام افراطی طالبان و همدستان شان با اسلامی مدرنیکه در منطقه حضور دارد کاملاً متفاوت میباشد.) وقتی شما با ایدیالوژی مطلقگرا طرف هستید، بعضی اوقات تجزیه بهترین راه حل ممکن خواهد بود. اسلامگرایان نیز کاملاً طرفدار رفراندوم به عنوان وسیله سیاسی هستند، چنانچه بارها خواهان راه اندازی رفراندوم در کشمیر شده اند.  

این احتمال نیز وجود دارد که بعضی از طالبان در وزیرستان این پیشنهاد را بخاطر امیدواری شان به خلافت بزرگتر رد کنند. اما اگر این پیشنهاد رد گردید، ایالات متحده امریکا و همقطارانش برای تنظیم دوباره ستراتیژی نظامی خویش مشروعیت کافی را بدست خواهند آورد. تبلیغ طالبان بر ضد حملات هوایی – اینکه این حملات حمله بر اسلام است – بیشتر افزایش خواهد یافت. این عین همان قضیه است که در آن پس از معاهده صلح با طالبان سوات و نقض آن معاهده توسط طالبان، حکومت پاکستان حمایت اکثریت مردم آنکشور را برای راه اندازی جنگ در منطقه بدست آورد.

چیزیکه نباید فراموش شود این است که در هنگام راه اندازی رفرندوم اکثریت مردم در منطقه با وجود همدردی شان با طالبان، متقاعد شوند تا دیدگاه های حکومت طالبانی را رد کنند.

اگر که قرار است ایالات متحده امریکا با طالبان گفتگو کند، باید آماده باشد تا یک چنین پیشنهادی را برای شان ارایه کنند. این امر پاکستان و افغانستان را از نزاع های درونی نیز خلاص خواهد کرد. این امر شاید سبب نارضایتی های در منطقه شود و همچنان شاید غرب آنرا به معنای عقب نشینی بگیرد، اما آنها بزودی در خواهند یافت که این سناریو یگانه سناریویی واقعگرایانه است.